فربدفربد، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

فربد جوجو، پسر مامان

سلم من دیگه بزرگ شدم دلم خواست اسممو تغییر بدم ولی این اسم متعلق به مامانم هست بنابراین اسم فربده

بازم ماموریت

بابا فری بازم ما رو تنها گذاشت و رفت ماموریت . تو هم که سرما خوردگیت یه روز خوب میشه و یه روز بد تر . الان خیلی حالت بده و همش تب داری و سرفه می کنی و سینه ات صدا میده. ٢ هفته بیشتره که سرما خوردی نمی دونم این چه سرما خوردگیه که خوب نمیشه . آسمون هم یک سره داره می باره و از تو خونه بودن خسته شدی . بذار بابا فری بیاد می بریمت با ماشین می گردونیمت .
8 آبان 1390

شیرین عسل

شیرین عسل من روز به روز داری شیرین تر میششششششششششششششششی.  قند خونم رفته بالا از بس هر روز میخورمت .   خدا رو شکر از وقتی که راه افتادی خیلی بهتر و خیلی آروم شدی .مامان فدات بشه الهههههههههههههههیییییییی.   تازگی ها یاد گرفتی حست رو با حالت صورتت نشون می دی یه شکلک هایی از خودت در میاری بعضی وقت ها اخم می کنی ابروهات میره تو هم .وقتی بهت می گم نه شروع به خنده الکی می کنی تا منو بخندونی. کاش می شد از حالت های صورتت عکس می گرفتم . از بعد از عروسی دایی هادی عاشق رقصیدن شدی فقط کافیه صدای آهنگ بشنوی شروع می کنی به بشکن زدن بعضی وقت ها که تو خیابون یه ماشین از بغلمون رد میشه و صدای آهنگش زیاده ...
1 آبان 1390

سرماخوردگی

تو این هفته بد جوری سرما خوردم تمام ناراحتیم این بود که این سرما رو به تو هم منتقل می کنم همین هم شد بلاخره سرما خوردی   تا حالا سرما نخورده بودی هر وقت کسی سرما می خورد نه می ذاشتم بیاد خونمون نه خونشون می رفتیم اما مگه میشه تو رو ازخودم دور کنم مثل کنه چسبیده بودی بهم خوب معلومه که سرما میخوری . یه جا خونده بودم که بچه ها وقتی مریض میشن دارن یه چیز جدیدی رو تجربه می کنند خدا رو شکر ٣ روزه بهتر شدی ولی هنوز بینی ات کیپه و موقع شیر خوردن نمی تونی نفس بکشی . وقتی شربت سرما خوردگی رو میخوام بهت بدم سرت رو به علامت نه نه تکون میدی و فرار می کنی.    ...
26 مهر 1390
1